به رؤیاهایت فکر کن

آشفته زمانیست ، یارب کمکم کن

به رؤیاهایت فکر کن

احمد درگاهی
به رؤیاهایت فکر کن آشفته زمانیست ، یارب کمکم کن

نیمه پنهان

از من تا تو، راهی نیست
از من تا تو ، راهی نیست
کافی ست دستم را دراز کنم
و دستت را از لابلای دنده های قفسه ی سینه ام بگیرم!

چگونه بگویم؟
دور نیستی
در منی
اما
در فاصله ی میان دو اندوه نشسته ای:

اندوه قبل از داشتنت
و اندوه بعد از داشتنت...


درود دوستان

- و از بلاتکلیفی بدتر، تکلیفی است که باب میلت نیست...

- و شبیه به زمانی که سراپا گوشم برای تویی که حرف نداری!

- و شبیه تمام جنگ های درون سرم که تنها کشته اش منم!

- و شبیه زمانی که برای زندگی کردن زیادی لطیفی و برای مردن زیادی جان سخت! نه حوصله آدمها را داری و نه تحمل انزوا را! نه مجال خوشبینی و نه استعداد نومیدی!

- و حتماً نیمی از تو همواره بر سر راه آسایشت را گرفته!

- و حتماً اگر موسیقی نبود، حقیقت ما را میکشت!

- بهرحال، در نگاهم اگر نیستی، در خیالم سرشاری...

- تشنه دیدی به سرش کوزه تهمت بشکانند؟ .......... شهریارا تو بدان، تشنه جانسوخته مانی!



تاريخ : یکشنبه بیست و سوم آذر ۱۴۰۴ | 12:4 | نویسنده : احمد درگاهی |

مدار استوا

می گويند دنيا کوچک شده است

و اُستوا در آينده ای نزديک

همسايه خونگرم قطب خواهد شد!

نه همسفر خوش باور

دنيا هرگز کوچک نمی شود

ما کوچک شده ايم!

آنقدر کوچک که ديگر

هيچ گم کرده ای نداريم!

دلخوشيم که در نيمه ي تاريک دنيا

کسی ما را گم کرده است

و دارد در به در

دنبالمان می گردد

کسی که زنگ در را

هميشه بعد از هجرت ما

به صدا در خواهد آورد...

-عباس صفاری-


درود دوستان

- بعد از مدتها غیبت غیرموجه درود ...

- و به قول جناب حافظ: رستگاری جاوید، در کم آزاری است!

- و باز هم : من فکر میکنم زندگی برای هر کسی زبان خودش رو داره و هر کسی باید زبان زندگی خودش رو یاد بگیره! هر کی زبان زندگیش رو یاد نگیره مثل این می مونه که داره یه فیلم زیر نویس رو نگاه میکنه تا بیاد زیر نویس رو بخونه اصل فیلم یا جاهای حساس اون رو از دست داده و رفته تمام ! فیلم زندگی تکرار ندارد ...

- با اون قسمت از خودت که اشتباه میکنه مهربون تر باش! اون درحال یاد گرفتنه! گاهی وقتها خیلی ها رو میبخشی جز خودت!

- علم شیمی میگه: پیوند های قدیمی وقتی شکسته میشن، پیوند های جدید تشکیل میشن البته نه به این راحتی ... خب این تغییر و تحول منو یاد قانون بقای انرژی میندازه که میگه انرژی از بین نمیرود بلکه از نوعی به نوع دیگر تبدیل می شود، یعنی میتونه از نوع منفی به مثبت و برعکس تبدیل بشه...

- حرف‌ها هم پا دارند، پاهای بزرگی که گاهی ردشان باقی می ماند...

- مراقب خودتون و خوبی های قشنگتون باشید ...



تاريخ : شنبه یازدهم مرداد ۱۴۰۴ | 8:27 | نویسنده : احمد درگاهی |

جان سخت

ما سخت‌جان‌های این نقطه‌ی غریب جغرافیا!

ما که آرزوهامان زیر چرخ‌دنده‌های تورم و محدودیت‌های پی‌ در پی، هزار تکه شد و کماکان زنده‌ایم و با مرگ هر آرزو، آرزویی دیگر در سر می‌پرورانیم و با سوختن هر خیال، خیالی دیگر می‌بافیم و هرچقدر شرایط سخت‌تر می‌شود، سرسخت‌تر می‌شویم و از رو نمی‌رویم!

ما گرگ‌های باران دیده و مردمان رنج دوران کشیده!

ما را که از خورشید محروم کردند و خورشیدهای خیالی ساختیم و از شادی بی‌نصیب کردند و بر صورت‌هامان، لبخندهای دائمی کاشتیم!

اگرچه زودتر از سن‌ و سالمان پیر می‌شویم، ولی دلخوشیم به اینکه سخت‌جانیم و تسلیم‌ناپذیریم و تا پای جان، ادامه دهنده...

- نرگس صرافیان -


درود دوستان

- من از بعیدترین بُعد بقا نفس می کشم ...

- گرچه عشق مقصد است، خوشا لذت مسیر ...

- پرنده ای که بی محابا اوج بگیره، خودش را به باد می دهد...

- داشتن علایم حیاتی به معنای زنده بودن حتمی نیست...

- دقیقا تو ناکجا آباد ترین جای زندگیم پیدات شد وقتی گم بودم ...

- مراقب خودتون و خوبی های قشنگتون باشید...



تاريخ : چهارشنبه سوم بهمن ۱۴۰۳ | 12:4 | نویسنده : احمد درگاهی |

نقطه ویرگول ...

جانِ خسته‌ام سلام
جوابم را نمی‌دهی؟
خیال می‌کنم صدایم به گوشت نمی‌رسد حتی
بلند کن صدای مرا
کمی فاصله بگیر از هرآن‌چیز که جز من باشد
لبخند بزن، دستانت را مثل همیشه قفل کن
نه در دست من
بر هم
شاید فرجی باشد
برای کاهشِ درد
چه بر سرت آمده؟
تو را چه شده است این چند وقت که لام تا کام‌ات یک جمله است: سلام، خداحافظ؟
دستم را بگیر
ما را ببر به آن روزهای دور
به آن روزهای خوب
به دور از خشم، به دور از ترس، به دور از هر آن‌ چیز غیر از ما!
ما را ببر به آن روزهای نو
روزهایی کز آن عِطرِ بنفشه به مشام می‌خورد
ما را ببر به آن روزهای سرد
دستت را به من بده
یخ می‌زنم
یخ می‌زنی
در آغوشت
در آغوشم
وصل می‌شویم
من تا همیشه، می‌مانم
در کنار تو
تو تا همیشه می‌مانی
در آغوش من...
نویسنده ناشناس - یادداشت‌های‌یک‌دیوانه


- درود دوستان

- از طرف یک خسته ی پر حرف بی کلمه بعد از مدتها درود! راه درازه و حرف زیاد!

- شبیه اونی که اول راه خوابش برده!

- شبیه یه نقطه ویرگول! خواستار پایان و محکوم به ادامه!

- شبیه سکوتی که هی ولوم بدی!

- شبیه اختلاف ساعت داشتن با خودت!

- شبیه سفید کردن مو در آسیاب!

- شبیه اینکه نکنه مسموم شدی!

- شبیه یادداشت های یک دیوانه!

- شبیه من!

- شبیه تو!

- نه دامیست نه زنجیر ، همه بسته چراییم ؟ .... چه بندست ، چه زنجیر ، که برپاست خدایا ؟

و باز هم مراقب خودتون باشید...



تاريخ : یکشنبه سیزدهم خرداد ۱۴۰۳ | 8:36 | نویسنده : احمد درگاهی |

روح دیگر من ...

به من بیاموز
چگونه عطر به گل سرخ‌اش باز می‌گردد
تا من به تو بازگردم...
به من بیاموز
چگونه خاکستر،دوباره اخگر می‌شود
و رودخانه، سرچشمه
و آذرخش‌ها، به ابر
و چگونه برگ‌های پاییز دوباره به شاخه‌ها
باز می‌گردد
تا من به تو بازگردم...
آنگه که صدای تو را می‌شنوم
می‌پندارم
که می‌توانم دیگر بار از تو شعله‌ور شوم
و بر مدخل کشتزارانت،
بارها و بارها جان دهم...

- غاده السمان -


- درود دوستانم

- سطری،متنی و یا شعری به نام بزرگ تو هرگز نسروده ام! اما تمام این کلمات از آن کسی است که ضربان قلبش از پلک زدن های تو الهام می گیرد...

- و اما بعد:

- خلاصه تمام داستان های عاشقانه: در من آدم برفی است که عاشق آفتاب شده است...

- حمله داریم تا حمله! گاهی حمله میکنند و به قول بیهقی آمدند، کندند و سوختند و کشتند و بردند و رفتند! گمان نکن پس از حمله چشمهات به سرزمین روحم، جز اسیری زخمی و دست بسته که نه پای رفتن دارد و نه جای ماندن، باقی مانده باشد...

- گفته اند که پدرمان را راندند از بهشت و ما زمینی شدیم، ملک بودم و فردوس برین جایم بود! اما خدا ما را در میان زمین و خاک رها کرد! شاید روزی که به زمین هبوط کردیم در میان نگاه ناآشنای آدمیان در میان آن همه تنهایی و ترس، در میان آن همه درماندگی، به دنبال نگاه آشنایی بودیم که مأمنمان باشد بر روی این خانه غریب در هنگام این تبعید اجباری! حمله چشمهایت به سرزمین روحم... شاید هنگام هبوط من تو در حال نظاره من بودی در وقت قدم نهادن بر خاک!

- ایتالیایی ها وقتی میخوان بگن تو نیمه ی گمشده منی میگن: تو روح دیگر من هستی!

- و اما حافظه قوی هم خودش نوعی مجازاته! یادمه همه چیز بستگی به تصمیم کبری داشت! بچه که بودیم کتاب کلاس دوممان یک چیز مهم داشت که تا هنگام برگشت به سرزمین اجدادی مان فراموشمان نخواهد شد و آن تصمیم کبری بود! تصمیمش را گرفت! رها شدیم از چهل سال حبس در صفحه کتاب فارسی! شد حمله چشمهات به سرزمین روحم!

- روی در روی و نگه بر نگه و چشم به چشم ....... حرف ما و تو چه محتاج زبانست امروز!؟

- مراقب خودتون و خوبی های قشنگتون باشید...



تاريخ : پنجشنبه بیست و یکم دی ۱۴۰۲ | 9:19 | نویسنده : احمد درگاهی |

نصف النهار من...

بیزارم از تمام ضرابخانه هایی که نمی فهمند

چشم تو ، غنی شده ی خورشید است

و آسمانی که ، قطع نامه هایش را از زبان تو صادر می کند !

عینک نژاد پرستانه ات را بردار

دلم برای چشم های سیاه پوستت تنگ است

وقتی که آفریقا هم ، شاخ در می آورد از دیدنت

و زمینش ، خشکش میزند از قدم های تو

آنقدر که رگش را ، میزند و موسی

خیال می کند

نیل ، به خاطر خدا اعتصاب کرده !

تمام سکوهای نفتی روی هم

اندازه ی دندان های تو ، از گاز بهره نبرده اند

باید تمام قاصدک ها را به یک اندازه ببوسی ...

شاید شاخ آفریقا از گرسنگی بیرون بیاید

و بادبان ها به یک ارتفاع ، از مو های تو سهم ببرند

زورم به موهایت که نرسید ، جوانمردی کن و روسریت را بلند کن

می خواهم بختیاری شوم ، برنو را زمین بگذارم و هر تابستان

به آنسوی گلبوته های روسریت کوچ کنم ، که دلم خنک شود ...

باور کن من هنوز حرف دارم ! اما جغرافیایم به پایان رسیده

این همه سفر ، سوغات میخواهد

چشم های من که از ، آب گذشته است

این گریه هم برای تو

وقتی نگفته ، می دانی

باران همیشه از نیم رخ ِ تو به نصف النهار های من ، فرود آمد

و تنها من فهمیدم

خدا همان پیر مرد مستی است

که تو را بهانه میکند

تا دنیا را بُطر بُطر ، باران

میهمان کند ...


درود دوستان

- از قدیم گفتن که درخت صبر تلخه ولی میوه اش شیرینه!

- و باز هم اینجا همه چیز جدی است! هم برنده و هم بازنده!

- و چقدر سخته که خودت را برای خودت تغییر بدی!

- و یهو به خودت میای و میبینی حل شدی بین افکاری که نمیدونی از کجا و چجوری شیار به شیار وجودتو طی کردن و تونستن غالب بشن بهت! حلال شدن و تو شدی حل شوندشون! خب تو یا باید اونقدری بیخیال باشی و زندگی رو به سخره گرفته باشی که چگالیت کم باشه و روی افکار پهن بشی، مثل روغنِ بیخیال که پهن میشه روی آب! یا اینکه باید پرچگال تر و باتجربه تر باشی تا ته نشین بشی و برای تلاطم مولکول های افکارت که سعی داشتن تورو توی خودشون حل کنن، چشم نازک کنی و باقدرت تکیه بدی ته ظرف!

مسأله اصلی اینه خب اگه تو الکل بودی و به‌ هر نسبتی ،با هر غلظتی تو آبِ افکارت حل شدی بعدش چی؟!

- و باز هم اینجا ، جرم بزرگی است تجاوز به قلعه حقایق ...

- نشسته ایم بر آن در که وا نخواهد شد :)

- من این حروف نوشتم چنانچه غیر ندانست .... تو هم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی!



تاريخ : یکشنبه بیست و یکم خرداد ۱۴۰۲ | 8:14 | نویسنده : احمد درگاهی |

پرسه های تکراری

آن جا یک قهوه خانه بود
اما ننشستیم به نوشیدن دو تا استکان چای
چرا؟
دنیا خراب می شد اگر دقایقی آن جا می نشستیم
و نفری یک استکان چای می خوردیم؟
عجله،
همیشه عجله...
کدام گوری می خواستم بروم؟
من به بهانه رسیدن به زندگی،
همیشه زندگی را کشته ام...

فاجعه ی زندگی من این است که

یکبار زندگی را مثل زهر نوشیده ام و گذشته ام

و اکنون که به اندیشیدن بدان بازگشته ام

احساس می کنم همان جام زهر را

بی نهایت بار از نو و از نو می نوشم و می نوشم ...

(محمود دولت آبادی)


درود دوستان

روز و روزگارتون خوش

- شاید مطلبی که اینجا مینویسم رو فقط خودم میخونم یا نهایت چند نفر دیگر اما باز هم این مهمه که چراغ اینجا روشن بمونه تا هر زمانی ...

- اینجا از بعد تابستان پیش ،که پاییز شد هنوز که هنوز است پاییز مانده است...

- یه مکان های در سراسر گیتی هستند که رنگ هر فصلی بهشون بخوره اینا همون رنگ آبادی رو دارن مثل ناکجاآباد که ناکجایی است در طول دوران آباد ...

- و باز هم پرسه هایی که تا ادامه می روند ... هزار و يك فكر هست براي رد شدن ازمغزم ولي بيشترشان تكراري شده اند! نه فلج مي شود نه بي خيال مي شود، نه مي ميرد نه تمام مي شود این پرسه های هر روزه افکار ...

- کاش یه باباطاهر تو زندگیمون داشتیم که مدام بهمون می گفت : بیا قسمت کنیم دردی که داری ...

- چند روز دیگه میشه 17 سال از اولین روزی که اینجا اولین جمله رو نوشتم... سالها گذشته!

- شاید تا قبل سال جدید دیگه فرصتی برای نوشتن پیش نیاد. پیشاپیش سال نو بر همه دوستان حاضر و غایب مبارک باشه. امیدوارم سال بهتری در پیش داشته باشیم.

- سخن در پرده می گویم چو گل از غنچه بیرون آی ..... که بیش از پنج روزی نیست حکم میر نوروزی

- مراقب خودتون و خوبی های قشنگتون باشید ...



تاريخ : شنبه سیزدهم اسفند ۱۴۰۱ | 14:4 | نویسنده : احمد درگاهی |

صفرهای ترسناک ...

همدستِ عصیان که باشیم
عریان تر از شیطانی میشویم
که وسوسه کرد
چشمهای پر فریب را
در بخلِ چشم خانه های تنگ
بیا قانونِ طبیعتِ مادرانمان را مشق نکنیم
بیا خودمان باشیم
حتی اگر با صفرهای ترسناک
تخمینمان زدند
بیا از گرگها نترسیم
بیا از تهدیدِ هیچ دستی
هیچ سنگی نترسیم
بگذار ایجازِ ما
نقطه ی پایانی بر افسانه ی مرگِ عاشقان باشد
که عشق اگر خطاست … ما خطاکاریم...

(نیکی فیروزکوهی)


درود دوستان

- اگر زن نبود، گل‌فروش در مغازه‌اش رو می‌بست ... بگذریم!

- بهتر است سایه ای از خودمان باشیم تا حضوری بی وجود! شبیه افکار دیگران...

- فرق زیادی هست بین کسی که فراموش می کند با کسی که خودش را به فراموشی میزند!

- یاد بگیریم آدمها رو همراه با علایق و سلایقی که دارن دوست داشته باشیم، حتی اگه علاقشون علاقه ما نباشه...

- و به قول یکی از دوستان ما گناه می کنیم تا خدا بخشنده بمونه...

- نیست کُند، هست کند، بی سرُ بی دست کند ..... باده دهد، مست کُند، ساقیِ خَمّـار مـَرا!

مراقب خودتون و خوبی های قشنگتون باشید ...



تاريخ : یکشنبه بیست و هفتم آذر ۱۴۰۱ | 8:55 | نویسنده : احمد درگاهی |

کسی که نیست...

اگر میخواهی از حال من بدانی
سخت نیست
تصور کسی را که
هرروز چند بار
و هربار چند ساعت
روبروی پنجره می ایستد
و کسی که نیست را به خاطر می آورد

کسی که نیست
کسی که هست را از پای در می آورد...

                                                                     گروس عبدالملکیان


درود دوستان

روزگارتون به خیر و خوشی...

- این جمله تو خیلی بیشتر از سنت میفهمی به ظاهر جمله قشنگیه اما کلی حرف پشتش داره، شاید کلی غم و شاید کلی غصه! واقعیت اینه که اون آدم یه چیزایی رو تجربه کرده که شاید نباید تجربه می کرده! این آدم به ظاهر قوی که الانم بیشتر از سنش میفهمه بیشتر از سنشم جنگیده! همشم برای یه خورده حال خوب...

- و اونجایی که دو دقیقه میشینی فکر میکنی خب دیگه، ذهن خالی و یه نفس راحت! میبینی اونقد فکر به این ذهن خالی هجوم میاره که انگار هیچ وقت قرار نیست حالت خوب باشه ...

- من فکر میکنم برای برخی از یه جایی به بعد، مثلاً از یه تابستون که پاییز شد دیگه همونجوری پاییز مونده و اصلاً تکون نخورده! قرار نیست همش اینجوری بمونه، بهار نمیخواد بیاد خودت که میتونی هواتو بهاری کنی! یه خورده خودتون تکون بدی فصل به فصل میشی و شکوفه میدی! دنبال اون فصل زیباتون باشید حتی اگر در ناکجاآباد باشه...

- خفته بودم که خیال تو به دیدار من آمد ......... کاش آن دولت بیدار مرا بود دوامی!



تاريخ : دوشنبه سیزدهم تیر ۱۴۰۱ | 11:31 | نویسنده : احمد درگاهی |

پرواز کن...

تو نمرده‌ای، تو دیوانه‌تر شده‌ای، باورکن تو فقط دیوانه‌تر شده‌ای
و ما بر دوش ابوالهولی به تماشا نشسته‌ایم
و سازهای آسمان قطعه‌ی قلب‌های ما را می‌نوازند
تو دیوانه‌تر شدی!
ای دل سپرده بوده به درناها!
تو زیباتر از آنی که بر شانه‌هایت تنها ملیله‌دوزی موریانه‌ها بیفتد
پرواز کن! پرواز کن از قفس خاک!

                                                                                                - رضا براهنی -


درود دوستان

- سال نو بر همه شما مبارک باد، امیدوارم سال شاد و پر از موفقیتی در انتظار هممون نشسته باشه.

- پیر شدن از جایی شروع میشه که تو خونه موندن رو به هر چیزی ترجیح بدی! لطفاً توی این روزای بهاری بزنید بیرون و جوونی کنید...

- و البته لبخند بزنید! شاید لبخند شما در میون این هفت یا هشت میلیارد آدم برای یک نفر قشنگ ترین لبخند باشه!

- برای عزیزانتون وقت بزارید، نه اینکه وقت های خالیتون رو پر کنید بصورت واقعی میون همه مشکلات و گرفتاریهاتون وقت بزارید.

- وبلاگم وارد 16 سالگی شد اما این فضا هر سال مهجور تر از پارسال میشه ...

- صد وعده ی امید به دل داده ام، دروغ........ چون من مباد هیچ کسی شرمسار خویش!

مراقب خودتون و خوبی های قشنگتون باشید...



تاريخ : شنبه ششم فروردین ۱۴۰۱ | 10:1 | نویسنده : احمد درگاهی |

قرارمان
همین بهار
زیر شکوفه های شعر
آنجا که واژه ها
برای تو گل می کنند !
آنجا که حرف های زمین افتاده ام،
دوباره سبز می شوند
وَ دست های عاشقمان
گره در کارِ سبزه ها می اندازند؛
قرارمان زیرِ چشم های تو !
آنجا که شعر
نم نم شروع می شود...

                                                                                     - مینا آقازاده -


درود دوستان

- سال جدید رو به همه دوستان خوبم تبریک میگم. امیدوارم همیشه سالم و تندرست و سالی سرشار از موفقیت داشته باشید.

- در سال جدید بازم امیدوارم شاهد تغییرات نیک در هممون باشیم، تغییر به سمت بهتر شدن!

- همیشه میگن گذر زمان خیلی چیزها رو تغییر میده اما تا خودت رو تغییر ندی زمان هیچ کاری نمیتونه بکنه.

- بازم امیدوارم در سال جدید زندگیتون سرشار از آرامش باشه و این آرامش رو فدای موارد بی خودی مثل حرف مردم نکنین. اونا چند وقتی که بگذره حرفاشون یادشون میره اما این شما هستین که این مدت و یه مدت بعدش رو با حال بد سر می کنید.

- و بازم هم امیدوارم در سال جدید هممون شبیه تموم حرفای قشنگی باشیم که میزنیم که بلد بودن تموم حرفای قشنگ جهان به تنهایی کافی نیست.

- و در نهایت امیدوارم در سال جدید روزانه تمرین خوشبختی کنین که تلاش و فکر کردن به موضوعی اصل موضوع رو برات آسون و در دسترس می کنه.

- وبلاگم یه سال دیگه بزرگتر و 15 ساله شد. این وبلاگ بچه 15 ساله من است...

- مثل باران بهاری که نمی گوید کِی ....... بی خبر در بزن و سر زده از راه برس

مراقب خودتون و خوبی های قشنگتون باشید...

- آدمیزاد در هر حالی مراقب خودش هست ولی وقتی یکی بگه مراقب خودت باش داستان فرق می کنه :)



تاريخ : یکشنبه پانزدهم فروردین ۱۴۰۰ | 11:43 | نویسنده : احمد درگاهی |

تولدی دیگر

 

از سرزمینی می‌‌آمد
که مردمانش

دوستت دارم را
با دوست‌داشتنی‌ترین لهجه‌ها می‌‌گفتند
و دلی‌ اگر می‌لرزید
یا کنارِ عشق بود
یا به راهِ عشق....
و هر بار که دلش می‌شکست
ریسه می‌‌رفت
می‌خندید
بوسه‌ای می‌داد
و می‌‌گفت:
عاشقان چنین‌اند
بی‌ رحمانه می‌‌سوزند
بی‌ رحمانه‌تر‌ می‌‌سازند...

 

                                                              - نیکی فیروزکوهی -


درود دوستان

- آدم ها بعد از متولد شدنشان طوری باید زندگی کنند که حداقل چند نفر پیدا شود بگوید آقاجان دنیا با شما جای خوبی است. همین قدر کوتاه و واضح ...

- همچنین بعد از متولد شدن طوری زندگی کنیم که خوبی در وجودمان خودکشی نکند!

- و همینطور بعد از متولد شدن طوری دنیامون رو نسازیم که بعد از ما همون دنیایی که ساختیم یه دنیا کار داشته باشه برای دنیای درست و حسابی شدن!

- و در نهایت بعد از متولد شدن طوری زندگی کنیم که نیازمند فرصت دوباره نباشیم چرا که اگر فرصت دوباره خوب بود خدا به آدم و حوا میداد!

- نتیجه کلی این جملات مجهول اینه که چند روز پیش من متولد شدم، همین!

- امسال بهترین هدیه تولدم پیام یه عزیزی بود که چندین وقته ازش بیخبرم، خیلی خوشحال شدم، طوری که دویست و چند تکه استخوان بدنم سرمست شد از این یهویی...

- گرچه در حیلِ تو بسیار به از ما باشد ........ ما تو را در همه عالم نشناسیم نظیر

مراقب خودتون و خوبی های قشنگتون باشید.



تاريخ : دوشنبه ششم بهمن ۱۳۹۹ | 14:4 | نویسنده : احمد درگاهی |

رسم روزگار...

حالِ خرابِ حضرتِ
پاییز مالِ من
شأنِ نزولِ سوره
باران به نامِ تو
تنها نه من به مهرِتو
آذر به جان شدم
دلتنگیِ دقایقِ
آبان به نامِ تو..!

                                                                سیمین بهبهانی


درود دوستان

- دلتنگی اینجا و رسم روزگار! من و فیل یاد هندوستان کرده ام ...

- دلتنگی نامرد است! خیلی هامان را عوض کرده! آدم های خوبی بودیم قبل از دلتنگی...

- رسم روزگار یعنی چی؟ یه واژه ای داریم به نام رسم روزگار! از کودکی در کنار تمام آموزشهای ورود به زندگی، پدر و مادرها باید به بچه هاشون یاد بدن رسم روزگار یعنی چی!

- توی این مدت که نبودم و البته خیلی ها هم دیگه اینجا نیستن کرونا همچنان بود و یکه تازی می کرد، یه بهار و یه تابستون هم گذشت، ملت هجوم بردن به بورس! دلار قد کشید، خسرو آواز ایران پر کشید!

- خیلی اتفاقای خوبی هم توی این مدت افتاد و امیدوارم بازم ادامه دار باشه. نمی دونم کی این همه مدت ازم محافظت می کرد اگر خدا نبود!

- چنانم در دلی حاضر که جان در جسم و خون در رگ ..... فراموشم نه ای وقتی که دیگر وقت بازآیی

توی این روزای سخت و موج سوم کرونا، مراقب خودتون و خوبی های قشنگتون باشید...



تاريخ : چهارشنبه چهاردهم آبان ۱۳۹۹ | 9:12 | نویسنده : احمد درگاهی |

ورای بهشت و جهنم....

بیا زمینی باشیم

من از دوزخی که راهش به بهشت باشد می ترسم

فقط اگر

یکی مثل تو کنار من باشد

عشق باشد

جرأت گناه باشد

بگذار زمینی باشیم

بهشت همانجاست که من باشم و تو باشی

چه فرقی می کند که معصوم یا پرگناه باشیم؟

                                                                          (نیکی فیروزکوهی)


درود دوستان

- یک سال دیگه هم گذشت! هم از نظر تاریخ رسمی کشور و هم از نظر آخرین متنی که اینجا زدم!

- انگار می خواد رسم بشه اینجا سالی یه مطلب! میگن بعضی چیزا هست که قبلاً خیلی نگرانشون بودی و برات مهم بودن و حتی غصه خوردی براشون اما الان حتی خیلی هاشونم یادت نیست اما اینجا و این محیط فرق می کنه! فراموش نمیشه که نمیشه مثل اسم و مشخصات و هویت آدمی!

- البته آدم داریم تا آدم!

- یه سری آدم هایی هستن که وظیفه شون به دل موندنه مثال همینجا و همین صفحه!

- یه سری هستن که 90 درصد زندگیشون رو فتوشاپ شده نشون میدن مثال اونا یا اونها!

- بعضیا اخلاقشون مثله نیسان آبیه! اصلا مهم نیست حق با توئه یا نه، همینجوری حرف خودشون رو میزنن!

- یه سری هم مثال همون فرمالیته بودنن، باهاشون مشورت میکنی بهت تز بدن، نهایتش میگن: نمیدونم والا هرجوری خودت میدونی! از اینا باید فرار کرد مثل فرار از کرونا!

- آدم هی با خودش فک می‌کنه که چقد وقت داره و چقد روزای زیادی درانتظارشه و چقد می‌تونه خوب باشه و بدرخشه و هر روزش بهتر از دیروزش باشه و .... یهو می بینی یه موجود ریز میکروسکوپی اهریمنی میاد و میزنه همه چیز رو نابود میکنه و یه دنیا رو میبره کنج رینگ!

- همین باغی که از پژمردنش  داریم میگیم توی اوج خنده و آزادی هم بی‌کس بوده و غریب... ایران

- حدود 14 سال پیش در همین روز اولین مطلبم رو اینجا نوشتم، این بچه من الان 14 سالشه!

- امیدوارم این روزای سخت هم بگذره مثل تموم روزای سختی که داشتیم و گذشته و البته در صحت و سلامت!

- میلت به چه ماند؟ به خرامیدن طاووس ................ غمزه‌ ات به نگه‌کردنِ آهوی رمیده

مراقب خودتون و خوبی های قشنگتون باشید...



تاريخ : یکشنبه بیست و پنجم اسفند ۱۳۹۸ | 11:44 | نویسنده : احمد درگاهی |

کنار من باش...

کنارِ من باش
حتی اگر بهار نیاید
حتی اگر پرنده‌ای نخواند
حتی اگر زمستان طولانی
اگر سرما نفس گیر
حتی اگر روزگارمان پر از شب
پر از تاریکی‌
باز یکی‌ با نفس هایش
عشق را صدا می‌‌زند
دنیا پر از عطرِ بابونه است محبوبِ من !
بیا بودن را اراده کنیم
بیا از سرِ انگشتانِ این احساس آویزان شویم
لبریز و مست
تاب بخوریم
دنیا پر از عطرِ بابونه است محبوبِ من !
بیا شگفتی دوست داشتن را
به سینه هامان بسپاریم
بیا ساده باشیم
ساده باشیم و عاشق ...

 

                                                                                     - نیکی فیروزکوهی -


درودها

مدتها گذشته از آخرین باری که اینجا بودم! لابد این بچه نازنینم مدام با خودش تکرار کرده: میدونم یه روزی میایی اما اون روز دیگر دوستت نخواهم داشت! با تمام این تفاسیر من برگشتم...

- ما را نگاهی از تو تمام است اگر کنی...

- یکی از مهمترین باگ ها و مشکلات سخت افزاری آدمیزاد اینه که دیر به خودش میاد! امیدوارم در سال جدید همه به خودمون بیایم...

- سوء تفاهم ها سرماخوردگی نیستن که خودشون خوب بشن، باید در موردشون حرف زد، امیدوارم در سال جدید همه سوء تفاهمات بشری حل بشن...

- تجاوز انواع مختلفی داره که یکی از اونا تجاوز به شعور دیگرانه! امیدوارم در سال جدید همه متجاوزین به حریم خودشون برگردند...

- تا وقتی اولین تار موی سفید رو لای موهات نبینی نمیفمی چقد الکی حرص خوردی، امیدوارم در سال جدید حرص کمتر سراغمون بیاد و اشتهامون برای خوردنش کور بشه...

- امیدوارم در سال جدید  قانون پایستگی همه چیزای خوب براتون صادق باشه و از این سال به سال بعد و الی آخر منتقل بشن...

- امیدوارم در سال جدید مزاجتون سالم، وضعیت مالیتون کوک ، مشکلاتتون مرتفع و سازتون موافق یار باشه...

- سالروز تولد وبلاگم، الان وارد سیزدهمین سالش شده بچه ام، دیگه باید گفت نوجوون شده وبم ...

- سال نو رو پیشاپیش بهتون تبریک میگم دوستان،  در کنار خانواده، دوستان و عزیزانتون سال شاد و پر از موفقیتی داشته باشید.

- میان نداری و دارم عجب که هر ساعت ....... میان مجمع خوبان کنی میانداری

مراقب خودتون و خوبی های قشنگتون باشید...



تاريخ : شنبه بیست و پنجم اسفند ۱۳۹۷ | 10:44 | نویسنده : احمد درگاهی |
        مطالب قدیمی‌تر >>


.: Weblog Themes By M a h S k i n:.